-
آش نذری
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 13:01
امروز به روال 5 سال اخیر به یاری خدا آش نذریمو میپزم.شله قلمکاره... خدا کنه انرژیم کافی باشه برای انجام کارهام دخترک هم ازم شله زرد خواسته که بهش قول دادم خونه و زندگیمون هنوز کامل چیده نشده و کلی کار ریز باقیمونده و البته هنور کامل مستقر نشدیم یه مهمونی واسه خواهر همسری هم که عذردارن باید بدم که بخاطر سه تا مهمون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 09:22
هرچند خسته ایم ولی عشق تروتازگی رنگ و روی خونه با کمی تغییرات در دکورمون مایه دلگرمیه.نظافت زیر و بم خونه انجام شده.هنوز کار هست.ولی کابینتهای آشپزخونه کاملا چیده شد و بعد از رنگ بهتر شدن.واسه سالن و هال هم(ماهردو رو داریم) من پیشنهاد کردم کاملا با فرش پر نشه و احتمالا یه نه متری زیاد میاریم و البته من با این موکتهای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 10:43
خوب دیگه این نقاشی در و دیوارمون امروز تموم میشه و تحویل میگیریم.برای اتاق خودمون یه دیوار صورتی کار کردیم و برای دخملمون یه دیوار سبز و یه دیوار لیمویی و رویهمرفته جالب و تمیز شده. مرحله دوم نظافت کف و شیشه و پنجره و بستن لوسترها و کلید و پریز و دستگیره درهاست.شستشوی مبل و پرده هم دارم. کابیتنهای آشپزخونه هم رنگ جدید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 10:21
بالاخره رنگ موی جدید رو امتحان کردیم و بسی راضی میباشیم.یعنی آخرشه.کیفیت - خوشرنگی - قدرت پوشانندگی - شیکی و دوام و ...واقعا ارزش داره.لورآل رو میگم.بابا میدونن چی ساختن بخدا پروژه نفس گیر تعمیرات و نقاشی خونه رو به پایانه.از این به بعد نظافت اساسی و شستشو و آماده سازی خونه رو برای چیدمان دوباره داریم.فرشها شسته شده و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 13:00
چندوقته زیاد دارم میرم بهشت زهرا... امروز هم یکی از اقوام همسری عمرشو داده به شما سرطان توی بدنش خیلی پیشرفت کرده بود بیچاره چند ساعت قبل از فووتش که دیدمش خیلی داغون بود خدا رحمتش کنه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 تیرماه سال 1392 09:39
-
کارهای من
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 10:54
خونه مون دیگه کاملا خالیه.همه وسیله ها رو جمع کردیم و انتقال دادیم.فقط میخوام یه بلای جدید سر کابینتها بیارم که احساس تنوعمون کامل بشه و البته با کمترین هزینه. سرامیک کاری دیوارهای کمددیواری مون باقی مونده واسه اینکه رطوبتی چیزی راهشو کم نکنه سر از کمد لباس ما دربیاره! شستشوی فرش و موکت و پرده رو هم توی برنامه...
-
رنگ مو
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 07:54
رنگ موی جدیدم که خریدم.البته هنوز فرصت استفاده شو نداشتم.قرمز مایل به زرد.روشنتر از همیشه.البته رنگ موهای فعلیم ماهاگونی متوسطه.امیدوارم خوشم بیاد
-
یونیک وان
شنبه 15 تیرماه سال 1392 13:42
اینم اسپری جدید مو که بسیار خوشایند بنده میباشد
-
شرح حال
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 08:08
با این برنامه دخترک که عصرها یک روز درمیون کلاس میره وقت منم از دست میره امسال از بهار روی کلاس زیان خودم حساب کرده بودم که یهو دیدیم سر خوردیم توی تیرماه و بعد هم که در حال بسته بندی و جمع و جور کردن و تخلیه خونه ایم و تغییرات رو شروع کردیم. خلاصه که عین آدمهای ج.ن.گ زده داریم زندگی میکنیم.از یه اتاق به یه اتاق دیگه...
-
تغییرات خونه
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 10:30
خونه زندگیمون بسیار تماشایی شده بخاطر یه مقدار بنایی و نقاشی که داریم انجام میدیم . البته هنوز کامل خونه رو تخلیه نکردیم و قراره دو سه روز هم مهمون دخترکمون بشیم و توی اتاق اون باشیم. شاید پوستم کلفت شده که دیگه سخت گیری نکنم و حرص نخورم، شایدم دیگه زیادی بزرگ شدم و عیبه که بنالم از آواره شدن و بسته بندی وسایل و...
-
مهمونی اجباری
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 12:06
اصلا حوصله مهمونی امشب در من نیست. از این مهمونیای اجباری دوره ای به مناسبت عیده که طرف الان تونسته برگزار کنه و فقط و فقط به مناسبت خوردن و پس دادن مهمونیه البته اینو توی مهمونی پارسال برادر همسرم فهمیدم که سبک و نو ع مهمونی با توجه به زیاد شدن خونواده ها (بخاطر ازدواجهای اخیر )به چالش کشیده شد و دیدم واقعا تنها هدفی...
-
مو...
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 12:16
دو سه روز پیش توی آشپزخونه مامانم یهو متوجه شدم نوک موهام موخوره زده انگار.چه حالی شدم من خدا میدونه ! یادم نمیاد موهای من روزی موخوره زده باشه.با این توجهی که درحال حاضر به موهام دارم،شستشو با شامپوهای خوب مثل داو و ماسک مو و سشوار و اتوی کمتر و برس کشیدن چند بار در روز قاعدتا نباید اینطور میشد.البته مدتی بود با این...
-
جدایی
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 08:25
مدتیه دور و برم زوجهایی که هیچوقت تصورشو نمیکردم توی زندگیشون مشکل داشته باشن دارن از طلاق و جدایی حرف میزنن حتی اونهایی که بچه دارن خدایا چی شده؟!
-
ما بردیم و ما بردیم...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 12:02
خوب دیگه بسلامتی ....خواهیم رفت به جام جهانی... واقعا خوشحالم برای کشورم و ملتی که مدتها توی فکرشون فقط گرانی و تورم و ناامیدی و بدبختی و شب و روز رو یه جوری سرکردن بوده.مدتهاست از ته دل نخندیده ایم.دیروز شاد شدیم به معنای واقعی. خداروشکر واقعا ممنونیم این همه ذوق و شادی به دلهای مردمتون سرازیر کردین ورزشکارای عزیز!
-
چه باید کرد؟
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 08:29
یعنی نوشتن میتونه آدمو تسکین بده؟ اونوقت تکلیف حال ۴ تا دوست که به اینجا سر میزنن چی میشه؟ اونوقت تکلیف غرور بزورنگهداشته آدم چی میشه؟ اونوقت قراره چی بشه؟منتظر همدردی هستی؟که ببینی چطور میخوان حق رو تقسیم کنن و سهمتو بدن؟ به دنبال چی هستی؟ چی رو میشه تغییر داد؟ چه تصمیمی میشه گرفت؟ چه میشه کرد؟ تکلیف راهی که با...
-
بابا...22 خرداد 1379
سهشنبه 21 خردادماه سال 1392 12:36
22 خرداد که بیاد 13 ساله که بابا از دنیا رفته.عجیبه که هنوز باور نمیکنم رفتنش رو .انگار تمام اون برنامه های خاکسپاری و تدفین و ترحیم و مسجد و تسلیتها توی یه فیلم سینمایی بوده و خودش هنوز توی خونه حضور داره. گاهی وقتا بغضم میگیره که واقعا چه سختیهایی رو تحمل کرد این مرد و امکانات و راحتیها و پیشرفتهای ما رو با ما لمس...
-
5شنبه بیمزه
شنبه 18 خردادماه سال 1392 08:29
5شنبه من سر کار بودم و همسری خونه نشین و دخترک هم تا نیمه شب قبلش با بابا رفتن دوچرخه سواری و تا نزدیک ظهر لالا بودن امروز با هم آشپزی کردن و قراره به من مرغ سوخاری بدن.مرغو از دیشب آماده کردم و توی شکمشو پر از پیاز و سیر و فلفل دلمه کرده بودم.دلتون نخواد عزیزان! خوب حسودیم شد از این دونفره بودنشون با هم
-
کوزتینگ دوباره
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 13:50
چند روزیه حسابی وقتم با عملیات کوزتینگ میگذره.جابجایی زمستونی با تابستونی هم هنوز کامل نشده.نمیدونم اشکال از منه که حسابی و ریشه ای چنین کارایی میکنم نه سر هم بندی ؟یا خونه خیلی بزرگه و وقت زیاد میخواد!!!!(حدود ۱۳۰ متر) یا بقیه افراد خوانواده دست به سفید و سیاه نمیزنن و فقط ریخت و پاش دارن(این که حتما جزوشه!)یا...لباس...
-
سفر استا.نبول.
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 08:10
توی هفته گذشته رفتم سفر و برگشتم.جای شما خالی ...خوش گذشت بسیار.هرچند سفر خستگیهای خودش رو داره ولی باارزشه قشنگترین بخش سفرمون هم رفتن به جزیره زیبای بی.وک آدا بود که با کشتی تفریحی رفتیم.آرامش و سرسبزی اونجا و خونه های قشنگش خیلی برام لذتبخش بود. استانب.ول آسیایی هم زیبایی و نظم خاص خودش رو داشت و من از اون بخش هم...
-
مهمونی...
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 12:13
طی یک اقدام ضربتی و بدلیل پشت سر هم شدن تاریخ مهمونیم و سفرمون و یکسری دلایل شخصی(!)... تصمیم گرفتم خودکشی نکنم و برای شام مهمونی با اون تعداد از خدمات تالارهای شهر استفاده کنم.ممنونم از تمام دوستایی که نظر دادن و چیزایی هم ازشون یاد گرفتم که برای مهمونیای بعدی ایده های خوبی هستن.خلاصه که با پلو جوجه و کباب کوبیده و...
-
کادوی روز زن
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1392 11:02
- مرسی از لطف دوستان عزیز که نظر و پیشنهاد دادن درباره منوی شام مهمونیم.......دستتون درد نکنه.همچنان همسری اصرار داره خودمو خسته و درگیر کار اضافه نکنم و مهمونها رو ببریم تالار برای شام - امسال از هدیه روز زن و مادر و این چیزا حرفی نشد.نه من به رو آوردم و نه همسرم چیزی گفت... عصرش که اومده بود خونه تبریک گفت برخلاف...
-
پیشنهاد منو
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 11:38
دو هفته دیگه میزبان 40 نفرم و علیرغم اصرار همسرم برای رفتن به رستوران برای شام و برگشت به خونه برای ادامه پذیرایی دوست دارم خودم غذاها و دسرها رو تهیه کنم. بهمین خاطر دنبال تهیه منوی شکیلی هستم که هم به ذائقه مهمون سنتی و سن بالا جور دربیاد هم فانتزی باشه فعلا اینا رو توی برنامه دارم پلوی زعفرونی – شویدپلو باقالی...
-
مادر مادر مادر
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 12:00
خیلی حرفا هست واسه گفتن درباره وجود پربرکتت مادر خیلی بیشتر از حد تصور من هرچند 5 ساله منم مادر شده ام ولی تو مادر صبور و زحمتکش و بی توقع و متواضع مهربون و خیرخواه و خوش قلب و با گذشت کجا و من بیحوصله خسته متوقع کجا... حالا که به گذشته فکر میکنم بعضی چیزها یادم میاد که چطور ما 4 تا بچه رو دور از پدرمون با کمترین...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:16
طبیعت ۴فصل کشور پهناور ما و طراوت و تازگی بهار همیشه انگیزه بسیاری از سفرهای بهاریه.توی این میون علیرغم تمام تمایلی که من به گردشهای ریز و درشت دارم نمیتونم به همراهی همسر امیدوار بشم بخاطر کار و جمع و جور کردن اسناد مالی شرکت و ... که معمولا وسط گرمای تابستون ممکنه تموم بشن و خیالمون راحت شه. اینم شد پست!!؟؟
-
عدالت!!!
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1392 09:05
- آی پد پیدا شد.(ببخشین آلما جون) چهارشنبه شب گذشته مهمون داشتیم و ازم عکس عروسی خواهری رو خواستن که همش روی آی پد دخترکه و من گفتم متاسفانه الان چیزی ندارم.نیم ساعت بعد دخترک هوراکشون از توی اتاقش اومد بیرون که گمشده پیدا شده...من و دخترک و همسر بسیار خوشحال شدیم.روی کفی صندلی زیر میز دخترک بود یعنی اصلا در معرض دید...
-
این روزهای بهاری....
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 15:10
- خواهری برگشت به کشورش و زندگی دو نفره شو از سر میگیره.خداروشکر پروازاش خوب بوده این بار مثل دفعه اول نبود رفتنش و تحمل جای خالی پشت سرش. خیلی محکم و خودمونی درحالیکه سعی کردم با خنده و شوخی باشه همو بوسیدیم و بای بای کردیم.ولی طفلک اون بغض توی گلوش حسابی معلوم بود دیگه... خدایا به خودت سپردمش آی پد دخترکمون چند روزه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 11:35
باید بگم روزهای خوبیه و کاش همینطور بمونه منهای حس بد رفتن خواهرم که فرداس تنوع خوبی بود اومدنش و البته کلی براشون گرون تموم شد بخاطر جور شدن ناگهانی خدایا ممنونم با تمام وجود
-
روزهای بهار
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 12:00
روزهایی رو دارم طی میکنم که تفاوتش علاوه بر ارتباطش با تقویم سال 92 و بهاری بودن ، حضور خواهری عزیزمه که هر لحظه شو دارم با تمام وجودم می بلعم و حس میکنم . البته روزهای باقیمانده با حضور همسرش که ایشالله نیمه شب به ایران میرسه ومشغول دیدوبازدیدها و مهمونیهای موسوم به پاگشاس صرف میشه عیدامسال خالی از سفر بوده تا حالا و...
-
تحویل امسال
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 14:12
قصد داشتم تحویل امسال برخلاف عقیده ام که عید رو از دورهفت سین خونه خودم شروع کنیم بخاطر نبودن خواهرکم پیش مامان باشم.برادرم از شب قبل اومده بود و خوشبختانه خواهری هم توی دل آسمونا بود و درحال اومدن به میهن. همسری سخت درگیر کار شرکت بود و انتقال مبالغ عیدی و حقوق کارگرا و حتی در ساعات پایانی سال بخودش استراحت نداده بود...