-
نیمه راه
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 10:19
تا دو سه روز دیگه تا نیمه مسیر رو به لطف خدا طی میکنیم.من تا مادر شدن دوباره و اون گذاشتن یه جفت پای عروسکی به این دنیا . هنوز نمیدونم خدا برای بار دوم که قراره منو مادر کنه صلاح میدونه این بار پسر نصیبم کنه یا یه دختر دیگه.فقط ازش میخوام کاملا سلامت باشه.هم مال من هم مال تمام مادرای منتظر بوی بهار، بوی خاک بارون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1394 10:31
بهارتون سبز و سال نو مبارک
-
روزهای بی مانند
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1393 14:24
روزهای بی مانند بارداری رو میگذرونم. روزهایی که دیگه تکرار نخواهند شد با این شرایط. سخت میگذره بعضی ساعات با حالتهای بقول دخترکم تحول(گلاب به روتون=تهوع) روزهای بی اشتهایی به تمام خوراکیهایی که باید خورده بشن مخصوصا توی ماههای اولیه و نمیتونم حتی بهشون فکر کنم روزهایی که دخترکم با ذوق تموم سراغ نی نی رو میگیره و هی...
-
دو خط موازی
دوشنبه 15 دیماه سال 1393 08:01
حکایت دو خط صورتی موازی که نشونه معجزه بی بدیل خداس حکایت شیرینیه. حتی اگه شک کنی که خط دوم خیلی کمرنگه و تحقیق کنی و بعد... دوست خوبت خانم دکتر بهت بگه مثبته، مبارکه... و تو که ماههاس ،فکراتو کردی،دردلهاتو کردی با خدا،خواسته ها تو گفتی،دلت خواسته یه بار دیگه مادری رو تجربه کنی، دلت میخواسته مادر دو تا بچه باشی مخصوصا...
-
سخن حافظ برای این زمستان من
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 08:45
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت * راضی ام به رضای تو ای بنده نواز...
-
جمله سازی دخترک
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1393 13:23
دشب دخترک کلاس اولیم با یادگیری حرف ن توی دفتر جمله سازیش نوشت: مامان باردار است . و بعد کلی هم خندید. بماند که مدتهاست با خودم چونه میزنم و بالا پایین میکنم و سبک و سنگین و عینهو یه ترازو هی حسها و بایدها و نبایدها رو وزن میکنم و شهامت مادری دوم رو در خودم نمیبینم ولی ... چه میشه کرد اگه خدا بخواد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آذرماه سال 1393 13:36
خیلی دوست داشتم منم این روزها راهی به حرمت داشته باشم.دخترک هم همینطور ولی نشد حسهای عجیبی در من بود که وادارم نکردن مرخصی بگیرم یا برای دخترک موافقت معلمش رو واسه دو روز. شاید بدجنس شده ام.ولی بعید میدونم. دلم نمیخواست با همراهان این گروه راهی بشم.من هم یه زنم و دوست دارم توجه مردَم به من باشه نه اینکه حل بشه در توجه...
-
ماه من
دوشنبه 3 آذرماه سال 1393 08:33
ماه من از راه رسید آذر رو با تمام وجودم و با یک حس مالکیت دوست دارم که هروقت بیاد یک سال به عمر من اضافه شده و اما امسال...زنی رو در خود میبینم که تمام هم و غمش آرامش خونشه. خونه ای که یه فرشته مهربون و فهمیده توش زندگی میکنه و بازای نوشتن هر حرف و کلمه جدید میگه : مامان مهم نیست خودش.باید فدا بشه. فدایی تر از قبل......
-
فرشته کنار من
سهشنبه 27 آبانماه سال 1393 08:29
دلم میسوزه برای تمام روزها و ساعتهایی که با بیرحمی و در برابرش تحمل و صبر سپری میشن. تمام ساعاتی که میتونن با حضور یه فرشته مهربون که نمیدونم به چه حساب به این خونه پا گذاشته و رنگ و لعاب میده به این زندگی...پررنگ و پر از مزه مزه کردن شیرینی حضورش باشن تلخ و سیا ه وخاکستری میشن. ساعاتی که دلت میخواد از طول عمرت...
-
بارون پاییزی
سهشنبه 29 مهرماه سال 1393 07:45
خدایا شکرت.خیلی شکرت چه بارونی فرستادی بعد این همه باد و خاک همه چی رو با خودش شست همه آلودگیها رفت باز شکرت خودمونیم این کشورای آسیایی که هواشون مرطوبه و از نعمت بارش زیاد برخوردارن چه حالی میکنن.انصافا بافت گیاهیشون انگار نقاشیه...
-
یه پست پاییزی با عطر ترشی
یکشنبه 27 مهرماه سال 1393 08:18
سیرها رو تمیز کردم وریز کردم تا عطرشون هر چه بیشتر خودشو نشون بده گل کلمها رو هم جدا جدا کردم هویجهای خوشرنگ تپل رو حلقه حلقه کردم یه پیاز بنفش خلال کردم و ریختم روشون دو سه تا سیب سرخ سفت هم علیرغم میل باطنیم خورد کردم.بهرحال سیب عطر خوبی داره.نباید توی ترشی بد بشه مونده کرفس و شلغم شیرازی و لوبیا سبز و لیموترش معطر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مهرماه سال 1393 10:40
گفتم براتون بالاخره دوم مهر اون مبلغ چک بحسابم واریز شد و بعد از ۴ ماه و چندین روز و با صرف کلی هزینه وقت و اعصاب خوردی و شناخت خودت و اطرافیان و قدرتها و پی بردن به روح سوء استفاده گر بعضیا و خیلی تجربه های دیگه ... پولم بدستم رسید؟ فقط به خدا واگذارش میکنم.من هرگز ار حق خودم نمیگذرم.
-
خونه ما
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 10:52
مدتهاس خونه بیشتر از قبل بهم ریخته میشه.یا من بیشتر توش میچرخیدم و مرتبش میکردم یا واقعا بیشتر بهم میریزه.منظورم قرار گرفتن بعضی از وسایل یه قسمت از خونه توی اتاقها و قسمتهای دیگس که فقط و فقط بنده فلک زده که من باشم باید برشون گردونم و قسمت عمده ای از وقت خونه بودن منو اشغال میکنه...همچنین جارو کشیدن هم بیشتر نیاز...
-
خبرهای خوب
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1393 07:20
- عروسی به بهترین حالت و بسیارشیک برگزار شد.و در بعضی قسمتها ما رو سورپرایز کرد. - یک روز قبل از عروسی موفق به خرید یه لباس شب شیک شدم.بسیار هم شاد بود و منو راضی کرد.البته پیراهنی که خواهرم برام دوخت هم بسیار خوب از کار دراومد و شب حنابندون پوشیدم و تعریف زیاد شنیدم. - خداروشکر بخاطر تموم لطفهایی که توی این چند...
-
امروز
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1393 07:32
حسهای بهتری در من هست: - دو سه جایی که مدنظرم بود رفتم و لباسهای شب دیدم.تنپوش هاشونو دوس نداشتم.البته اون یک کیلو اضافه وزن در بدترین جای ممکن خودشو نشو میده و کلی حرصم میده.خواهرک عزیزم دست به کار شده و با یک پارچه بسیارزیبا داره برام میدوزه.یه کفش بسیار جینگولی برنگ پارچه لباس هم برام سوغاتی آورده که واقعا قشنگ و...
-
تابستون من
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1393 10:29
احساس میکنم هر چی اتفاق میتونسته توی عمر من بیفته این چند ماه اخیر رو انتخاب کردن: - سفریهویی با خواهرم و همسرش وقتی عازم جای دیگه بود و با هم سر از جنگل و هایلندهای مالزی دراوردیم. - عروسی برادر یکی یدونه که چند روز آینده برگزار میشه و طبعا آرزو و انتظار عمرانه یه خواهره که عروسی و بهترین شکل شادی برادر محبوبش رو...
-
1/4
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 07:25
امروز بلندترین روز ساله و تابستون امسال شروع شده.تجربه اولین ها حس خوشایندیه تابسونتون مبارک
-
فروش
دوشنبه 19 خردادماه سال 1393 07:22
امروز قراره چک نهایی فروش خونه رو بگیرم.دیروز بطورکامل آماده نبود و برنامه افتاد برای امروز ازون طرف پول قابل توجه من که برای پیش پرداخت خرید یه واحد به یه ظاهر دوست، دودستی سپرده بودم و اون خودش خودسرانه یک واحد قدیمی رو با کلی منت بجاش برای من منظور کرده بود....هنوز آزاد نشده و عملا هیچ کاری نمیتونم بکنم. این روزها...
-
سلام امام رضا...
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 08:11
من اومدم تا توی حرم امنت تمام دغدغه هامو به آتیش بکشم و با دل آروم برگردم سالها بود نیومده بودم اومدم نشستم راه رفتم نماز خوندم و از غذای پربرکتت خوردم نگاه کردم به در و دیوار خونه ات...به گنبد طلایی و ایوونهای منظم و زیبات به کبوترای پرپرزنونت که توی حرمت لونه دارن این بار اصلا دلم نخواست که یه جای دیگه هم برم فقط و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 08:18
عرض کنم که چند مورد از موارد پست قبل از منفی تبدیل به مثبت شدن و ازین بابت راضی هستیم
-
رخوت بهار
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 08:10
رخوت بهار منو حسابی شرمنده خودش کرده ورزش نمیکنم. پیاده روی نمیکنم اشتها به غذای مقوی ندارم درعوض خوراکیهای چرت و چاق کننده میخورم بدون توجه به میزان کالری که قبلا برام مهم بوده سبزیجات میخرم ولی حال و حوصله شستن و پرداختن و سالاد درست کردن آنچنانی ندارم شبها خیلی دیر میخوابم صبحها با زور اجبار تایم ادار بیدار میشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 07:29
مهمونی برگزار شد.همه چیز خوب حتی عالی بود. همه راضی بودنو تعریف کردن و حسابی نوش جون کردن. من معمولا حجم بالا غذا درست میکنم.اینو از روی میزان غذای بعضی از مهمونیای دیگه که رفته ام میگم.البته این مهمونهای منم از اون دسته خوش خوراکان که از هرنوع غذا بهمون میزانی که تک غذا گذاشته باشی مصرف میشه یه دفعه تصور نکنین از اون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 08:17
کلی اتفاقات و سفر و تغییر آب و هوا از سال جدید شاهد بودیم. کاملا بدون برنامه قبلی و یهویی منم خودمو سپردم به دست روزگار و کلی تغیییر رو تو خودم حل کردم. پشیمونم نیستم.بدم نیومد یه سری روزهام با بقیه فرق داشته باشه.برام خوشاینده ماه اسفند یه سر رفته بودیم جزیره طلایی آروم و تمیز فروردین هم با همسری راهی شدیم و چند روز...
-
بوی بهار
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 07:52
خوب معلومه منم مثل همه مشغول تکوندن خونه و زندگی ام.البته در این راه پیشرفتهای خوبی حاصل شده ولی خوب تا پایان راه مقادیر قابل توجهی از امور مخصوص و خریدها و تهیه هفت سین محبوب و تغییر چیدمان مختصر در خونه باقی مونده و خداروشکر میکنم همزمان با درک طبیعت از بهاری که بزودی میرسه...همراه بابرگهای نرم و سبز روشن و ریزی که...
-
کیش 1392
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 08:01
چند روزی مهمان جزیره طلایی بودیم.اکسیژن خالص نفس کشیدیم.سبک بودیم و کلی راه رفتیم و ... عجیب که خسته نمیشدیم این بار رفتیم هتل آرامش برای اولین بار بود.هتلی که دو ساله است و راضیت میکنه و البته بسیار خوش جا هر جا اراده کنی بصرف پیاده روی مختصر و تنفش هوای عالی این روزها سریع بهش میرسی. خریدهام کمتر از سالهای قبل...
-
این روزهای من
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 13:47
خوب...بعد از مدتها اومدم بگم که ... خواهری رو فرستادیم و رفت .بعد از یک ماه و چند روزی که پیشمون بود و اتفاقات مهمی توی زندگیمون افتاد که ختم به خیر شد از دیشب سرخونه و زندگیشه.طفلک کلی اضافه بار داشت و وقتش گرفته شد بابت جابجایی و بسته بندی دوباره وسایلش و البته یه کارتن پر هم از سوغاتیای خوشمزه کشورمون رو پس فرستاد...
-
آرزو...
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 08:16
میدونم قرار نیست همه آرزوها برآورده بشن میدونم نمیشه همه چیز اونطور که باید، اتفاق بیفته و انجام بشه میدونم سلیقه،منش و شخصیت و طبقه اجتماعی افراد و خانواده ها با هم فرق داره میدونم ظاهر با باطن توی این دنیا همیشه کلی فاصله داره میدونم هست و نیست ها از باید و نبایدها کلی دورن میدونم لازمه برای گرفتن هر تصمیم مهمی به...
-
با خواهرکم
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 07:48
- خواهرک پیشمونه.هرچند ۱۰-۱۲ روزی گرفتار عوارض ویروس و آلودگی هوا و بیحالی بود و هیچکدوم مزه اومدنش رو حس نکردیم. ولی واقعا حضورش توی این روزها بهترین هدیه خدا بود برای ما. سپاسگزارتم خدای خوبم - اینکه هروقت یه خرید خیلی ناقابل براش کنار گذاشته باشی...یا براش مقداری تره و ریحون باغچه خودتو خشک کرده باشی یا یه سبد...
-
اومد
چهارشنبه 25 دیماه سال 1392 07:46
اومد زیبا ...باشکوه...مهربون...آروم ... مثل همیشه کلی لحظه شماری کردم از اون پله ها که پایین میاد پلک نزنم که حتی ثانیه ای دیدنش رو از دست بدم اما وقتی دیدمش اونقدر زود اشک مهمون چشمام شد و به هق هق افتادم که نمیذاشت نگاش کنم خداروشکر خدایا ازت ممنونم بیشترین نیازی که این روزها با این روحیه درب و داغون و خوابای پریشون...
-
خواهری میاد
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 08:11
فردا روز بسیار خوبی خواهد بود چون خواهرم رو در آغوش خواهم گرفت و لابد کلی گریه شوق سر خواهیم داد. ۹ ماه از اخرین دیدار ما گذشته و حسابی دلمون برای دیدن هم بی تابه. خدایا سفر همه مسافران علی الخصوص خواهر عزیزم رو بیخطر بگردون وای چه مزه ای داره فرودگاه رفتن فردا