ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

اومد

اومد 

زیبا ...باشکوه...مهربون...آروم ... مثل همیشه 

کلی لحظه شماری کردم از اون پله ها که پایین میاد  پلک نزنم که حتی ثانیه ای دیدنش رو از دست بدم 

اما وقتی دیدمش اونقدر زود اشک مهمون چشمام شد و به هق هق افتادم که نمیذاشت نگاش کنم 

خداروشکر  

خدایا ازت ممنونم  

بیشترین نیازی که این روزها با این روحیه درب و داغون و خوابای پریشون دارم همین بود که بهم بخشیدی 

شکرت 

ناهار دیروز با حضور خواهرک سر سفره مامان عجیب مزه داد بهمون

خواهری میاد

فردا روز بسیار خوبی خواهد بود 

چون خواهرم رو در آغوش خواهم گرفت و لابد کلی گریه شوق سر خواهیم داد. 

۹ ماه از اخرین دیدار ما گذشته و حسابی دلمون برای دیدن هم بی تابه. 

خدایا سفر همه مسافران علی الخصوص خواهر عزیزم رو بیخطر بگردون 

وای چه مزه ای داره فرودگاه رفتن فردا

خونه

البته که سفر خاصی نرفتیم.چون رییس محترم خعلی براشون سخت اومد که با مرخصی من موافقت کنن و بنده هم بدم اومد با اون شکل موافقت اجباری ایشون مرخصی بگیرم لذا خرم و شادان چهارشنبه رو رفتم و برای دو روز باقیمونده یه سفر کوچولو رفتیم.در اینجور مواقع میگم: زند باد زنان بلاشاغل  

بعد هم اون خونه ای رو که یکی دو ساله دنبال خریدش بودیم دیدیم که این بار چنگی بدلمون نزد.متراژ بالاش هم قیمتشو حسابی برده بود بالا.یعنی میشد با صرف هزینه دوسوم همون منطقه ها با متراژ کمتر خرید که نیاز داره با صرف وقت و انرژی بگردیم تا بیابیم.