ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

چیکار کنم من

مدیونید اگه فکر کنید از جمعه گذشته تا حالا خونه تکونی من تا الان پیشرفتی کرده باشه.پیشرفت که نداشته هیچ ،کلی هم پسرفت داشته.یعنی تمام این پرده ها و آسترها تاشده روی مبل جاخوش کرده ان و هی به من دهن کجی میکنن.دیوارهای اتاقها هم همینطور زل زدن و سراغ بخارشو رو ازم میگیرن.کابینتها هم دست نخوردن و هزارتا کار دیگه دارم....

توی این گیرودار همسرخان هم مایلن  جمعه شب خانواده خواهر مکرمشون و صدالبته مهمانان دائمی شامل مادر و خواهر و برادر آخری رو برای شام دعوت کنم با این وضع خونه و این فرصت کم که واقعا فقط امیدم برای پیشرفت کارها به روز جمعه ختم میشه از دیشب که شنیدم خون خونم رو داره میخوره بخدا.

فرش

خواهری دوست داشت تنوعی به اتاقش بده و فرش جدیدی بگیره.اولش بهش پیشنهاد یه دستباف دادم گفت زیاد درمیاد برام و اینقدر نمیخوام هزینه کنم ولی از اونجائیکه تشویق من و برادر و مامان کارساز شد و ممکنه به احتمال بالایی ایشون ادامه زندگیشون در بلاد دیگه باشه(تاخدا چه خواهد) دید بدفکری نیست و میتونه چیز باارزش و بدردبخوری باشه براش.طفلک دوست داشت من همراهش باشم و منم که هی گرفتار هزار تا کارم. ولی چون این خواهری همیشه و هروقت خواستم تونستم روش حساب کنم دلم نیومد تنهاش بذارم و رفتیم سروقت بازار فرش و موفق شدیم .البته منم بی نصیب نموندم و چون نمیتونم دربرابر فرشهای خوشگل و هنرمندانه مقاومت کنم و سریع جایی برای استفاده اش پیدا میکنم یک ذرع و نیم دیگه پیاده شدم.فکر کنم از همین الان کفگیرم خورده ته دیگ!

خیلی چیزها مهم نیست!

دیروز رفتم و طلاهای تعمیری رو گرفتم.واسه آبکاری دوتا انگشتر و یک دستنبند و جوش یدونه مدال گردنی 45 تومن ناقابل پیاده شدم. 

بعد هم با سرعت نور برگشتم که همسرخان به باشگاه فوتبالشون برسن. 

حالا مهم نیست محتویات یخچال در حال ته کشیدنن و نون هم به جز دو تیکه کوچولو چیزی باقی نمونده. 

بنده هم بخاطر اینکه دخترک تنها نمونه و بیرون هم باد و سرما بیداد میکرد از خرید صرفنظر کردم و موند برای امروز. 

تروخدا میبینین واسه خرید هفتگی چقدر باید برنامه بریزم من.در این جور مواقع میگم منم مثل خیلی خانمهای دیگه چیکار دارم به خرید که وقت و فکرمو اشغال کنه؟ و یه خوش بحال بلند بالا حواله شون میکنم.