دیشب صدای مامان رو از بهترین جای ممکن شنیدم:رو به خونه خدا و زیر ناودون طلا
و مامان میگفت هر آرزویی داری بکن!
و من چقدر دلم لرزید...
چقدر دوست داشتم کاش همون موقع اونجا بودم و آروم میشدم
چقدر این روزها با آرامش فاصله دارم...
امروز مامان برمیگرده و خاطره این سفر خوش برای همشه توی ذهنش باقی میمونه...
سلام،ایشالا قسمت خودتم میشه،یه آپ کردم فقط بیا بخون،پسرا نیان که س ک س می خونند و روشون باز میشه و نمیشه جمعشون کرد(شوخی کردم بیاید بخونید ولی فقط جنبه داشته باشید).
سلام وب زیبایی دارید
موفق باشید
خوش به سعادتشون
آخی دل منم لرزید...