ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

خدارو شکر

امروز روز خوبیه.هرچند الان که دارم مینویسم  به نیمه رسیده ولی خوب میدونم که بعدنش خوبه.چرا؟ 

الان میگم: 

- بارون از دیشب داره میباره.بارون همیشه حال منو خوب میکنه.پس خدایا شکرت!  

- غرامت دستمزدم ازبیمه رو گرفتم.بعد از ۵ ماه که تاریخ استراحتم با لیست بیمه سازمان مغایرت داشت و بالاخره اصلاح شد!.نفسم گرفت.توی روز روشن کارکرد ثبت شده من توی بیمه غیبت رد شده بود.بازم خدارو شکر 

- میخوام یکسری مطالباتمو بگیرم.اقدام کردم درباره ش مینویسم 

- باید دنبال نسویه حساب دانشگاهم باشم بکوب.کارهای اداری رو اگه دنبالش نریم قدمی برنمیدارن که ! 

- بخش مهم ماجرا... امشب مهمونیم.تروخدا فکر نکنین شکمو هستم ولی مسئولیت پخت و پز واقعا سنگینه 

 

در آخر بازم خدا روشکر بخاطر تمام نعمتاش

نظرات 1 + ارسال نظر
هلیا شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ب.ظ

وای از کار اداری نگو که..یعنی حاضرم صد روز کار کنم دنبال یه کار اداری نرم.راستی منم بیام مهمونی باور کن اصلا حال اش÷زی ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد