ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

رخوت بهار

رخوت بهار منو حسابی شرمنده خودش کرده 

ورزش نمیکنم. 

پیاده روی نمیکنم 

اشتها به غذای مقوی ندارم درعوض خوراکیهای چرت و چاق کننده میخورم بدون توجه به میزان کالری که قبلا برام مهم بوده

سبزیجات میخرم ولی حال و حوصله شستن و پرداختن و سالاد درست کردن آنچنانی ندارم  

شبها خیلی دیر میخوابم صبحها با زور اجبار تایم ادار بیدار میشم درعوض عصرها بعد از ناهارم (که در سطر 4 بعرض رسید)خوابم میگیره اساسی .بالای دو ساعت....  

و با کمال تاسف و تاثر 1 تا 2 کیلو هم در بدترین ناحیه ممکن وزن اضافه کردم و به این ترتیب یه سایز رفتم بالا(گلاب به روتون)

از طرفی 

دوست دارم انگلیسیمو کامل کنم 

دوست دارم چهل تیکه دوزی یاد بگیرم 

دوست دارم دکوری و عروسکای فانتزی ببافم 

دوست دارم دکور اتاق دخترکمو با کلی عروسکهای سبک و جالبش بچینم و اون طرف اتاقش رو که دیوارش خالیه با سبک قشنگی بپوشونم.  

دوست دارم برم سروقت دوستای قبلی و گپ بزنیم و بچه های همو ببینیم 

دوست دارم کیک و شیرینی و غذاهای جدید بپزم و قدرت و مهارتمو امتحان کنم 

ولی .... 

اصلا حسشو ندارم 

در حال سقوطم نه؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد