ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

ما به هم محتاجیم

تا می توانید لبخند بزنید

پنجم آذر1392

باز یک سال دیگه شد و ماه من از راه رسید. 

آتیش توی دل سرما...آذر ماه منه.... 

امسال دلم میخواد اولین نفر باشم گه بخودم تبریک میگم و یه قولهایی بخودم بدم: 

- اینکه با خودم مهربونتر باشم.با جسمم، روح و روانم،احساسم،انرژیهای درونم،سلامتم،وقتم،هدفم،امیدم و آینده ام که اونقدر  توی چنگ کش و قوسهای حال اسیر شدم که به فردا و فرداهام بی اعتنا موندم. 

روزهایی بوده برام که منتظر این پیشنهاد همسری بودم که اون بگه بریم پایتخت واسه بقیه زندگی نه به خواسته من که اگه درد دلی کردم جواب از قبل آماده (خواست خودم بوده )رو نشنوم.روزهایی بود که نمیدونستم دخترک کوچیکمو با وجود کار و مسئولیت اداری به کی بسپرم آیا توی مهد بذارمش خب خواهد بود؟! مشکلی پیش نخواهد اومد؟

اما الان دخترک پیش دبستانی توی مدرسه میره.دیگه بزرگ شده هرچند که هنوز بچه اس ولی خیلی بزرگتر از سه سال قبله. 

******* 

دیشب وامروز صبح خواهرها تبریک تولد گفتن.کوچیکه از اون ور دنیا چهره نه چندان خوشایند(!) منو به تصویر کشیده برام و امروز نهاییش کرده(هنری که اونور شکوفا شده البته بدون کلاس و مربی و فقط با استعداد خودش) اون یکی قول تحویل کادومو برای یکی دو ماه دیگه میده که همو خواهیم دید....من اما واقعا انتظار دریافت کادواز کسی ندارم.همینکه به یادم هستن و خودشون براشون مهم بوده منو خوشحال کنن برم اندازه یه دنیا خوشحالی آورده. 

اما ...بخش مهم ماجرا... 

علیرغم اینکه معمولا خریدهای من توسط خودم انجام میشه و خیلی خیلی بندرت همراهی همسر اتفاق می افته ومعمول هم فراموش میشه و نیاز به تلنگر یادآوری هست.....ولی دیشب اول شب ایشون با بنده فیس تایم نمودند که این هدیه رو دوست داری یا نه؟لازم به ذکره ایشون در طلافروشی تشریف داشتن و یه گلوبند گنده هخامنشی قاب گرفته بالغ بر دو میلیون میخواستن فاکتور کنن که.....(نفس راحت)من از راه رسیدم و قرار شد سریع خودمو برسونم وانتخاب کنم... 

*دیشب  کادو خریداری شد هرچند با عجله و استرس اینکه اگه همسر ما بیحوصله شه و بخواد برگرده اصل قضیه منتفی میشد و باید به یه سکه راضی میشدیم. بعدشم فکر کنم یه نقشه های شیطانی در کله ایشون بود که پدر و دختر توی گوش هم گفتن ومنو توی دنیای مرموزشون راه ندادن.فکرکنم امشب برنامه هایی دارن برای سرپرایز من 

الهی دلهاتون خوش باشه ننه...همه تونو میگم ... 

ضمنا این پست شروعش از 4 آذر بوده ولی 5 آذر کامل و پابلیش شده...گفتم بدونین

نظرات 3 + ارسال نظر
صحرا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:36 ق.ظ http://araz36.blogfa.com

تولدتون مبار ک...اینکه اولین کس که تبریک بگه خود آدم باشه ،بهتره ...اینکه به یاد خودت باشی ، خیلی خوبه

دقیقا

ســاینا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:20 ب.ظ

تولدت مبارک دوستمممممم

ممنونم

گلابتون بانو پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:26 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

تولدت با تاخیر مبارک.
انشاالله سال جدید زندگیت پر از خیر و برکت باشه.
دست همسر گرامی هم درد نکنه.

مچکرم دوست عزیز.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد